loading...
اخبار و سرگرمی
admin بازدید : 627 نظرات (0)

انشا طنز و غیر طنز درباره انتقال خون

 

در این مطلب برای شما انشای انتقال خون صفحه ۵۵ کتاب مهارت های نوشتاری نهم را قرار میدهیم 

 

نام انشا: انتقال خون به انگلیسی: blood transfusion 

 

صفحه: ۵۵ کتاب مهارت های نوشتاری نهم 

 

سبک انشا: طنز و غیر طنز 

 

انشا طنز انتقال خون: 

 

یه روز داشتم به سازمان انتقال خون میرفتم خب میخواستم نا پرهیزی کنم از بس که تو تلویزیون و رادیو تبلیغات می کردن و از مردم می خواستن برای کمک به دیگران بیان و خون بدن و  حقیقتش با حرف هایی که می گفتن خودمو مثل یه ناجی می دیدم که مثل یک قهرمان دارم کاری انجام میدم که جامعه را میخوام نجات بدم یه نفر مثل زور و یا بتمن یا سوپرمن البته این آخریه که مرتب دنیا را نجات میده و بقیشونم که تازگی ها کاری برای دنیا نکردن و خودشونو بازنشست کردن و به این نتیجه رسیدن که هوای خودشونو داشته باشن کافیه . 

 

یاد اون خاطره ای افتادم که پدرم برای من تعریف میکرد می گفت : 

 

اون زمان که فیلم های بروسلی رو  روی پرده ی سینما های شهرکرد می گذاشتن بعضی از جوون ها بعد از دیدن فیلم خیلی جوگیر می شدند و بیرون سینما حسابی تو سر و مغز هم می زدن و صدا های عجیب و غریب از خودشون در می اوردن و با لگد به جان درختهای جلوی سینما می افتادندو تاآنجا که می توانستند مشت ولگدشون را نثاردرختهای بیچاره میکردند. 

 

منم حالا تو همین فضایی که برای خودم ایجاد کرده بودم بدجوری جوگیر شده بودم و هر لحظه خودمو تو نقش ابرقهرمان می دیدم و تو دلم قند آب می شد کاری نداریم یهو دیدم دم در اتاق خونگیری هستم ، چندین ردیف تخت را دیدم که چند نفر روی انها خوابیده بودند و کیسه های خون را بغلشون گذاشته بودند که یکدفعه با دیدن خون تو دلم خالی شد و چشمام سیاهی رفت و یکدفعه از هوش رفتم . 

 

وقتی بهوش امدم دیدم یک کیسه خون بهم زدن که بهوش بیام ، بغل دستم روی تختم مقداری پسته داخل پلاستیک بود . پرستار تا فهمید من به هوش امدم اومد بالا سرم و گفت یالا بینم گمشو دیگه اینجا نبینمت خلاصه دیگه ازاین خفتی که کشیدم بیشتر واستون نگم بهتره از اون همه قهرمان بازی که در اورده بودم دیگه هیچی نمونده بود غیر از من و یه خورده پسته و یک کیسه خون که خالی شده بود تو رگم 

 

داشتم بچه هایی را که از انتقال خون می امدن بیرون را می دیدم که با پوزخند با هم حرف میزدند وهی به من نگاه میکردند  😕  

 

یاد اون ضرب المثل قدیمی افتادم که میگفت: همون بهتر که همه جا راآب ببره ما رو خواب  😆  

 

 

 

انشای غیر طنز درباره انتقال خون:  

 

با شنیدن دو کلمه انتقال خون هر کسی به یاد سازمان انتقال خون ایران می افتد سازمانی با مسئولیت های متفاوت که یکی از مسئولیت های آن دریافت خون اهدایی افراد داوطلب می باشد 

 

اطلاع رسانی به عموم ملت ایران در مواقع اضطراری که یکی از ان موارد زلزله ی بم بود هیچ گاه یادم نمی رود ان زمان کوچک بودم ولی می دیدم مردم از صبح اول وقت تا شب هنگام همگام با پیام های سازمان انتقال خون مراجعه و اقدام به ارائه خون خود می کردند دیگر بر کسی پوشیده نیست اهدای خون برای سلامتی امری لازم می باشد و حداقل هر از چند گاهی همراه با اهدای خون از طرف سازمان انتقال خون آزمایشاتی بر روی خون افراد اهدا کننده انجام می شود و ضمن ارائه کارت تعیین گروه خونی  فرد را نسبت به سلامتی یا خدای ناکرده وجود مشکل مردم را مطلع می کند  

 

پایان انشا انتقال خون

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 98
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 34
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 131
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 162
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 273
  • بازدید ماه : 273
  • بازدید سال : 12,145
  • بازدید کلی : 254,316